آموزش رسمی کودکان به طور معمول از سن 7 سالگی و در مدارس آغاز میشود. آموزش تنها شامل مباحث علمی نیست. مهارتهای بسیاری هستند که اگر به کودکان بهدرستی آموزش داده شوند در آینده شغلی و روابط فردی و اجتماعی آنها تأثیر بسیار زیادی خواهند داشت. بخشی از این مهارتها تحت عنوان شیوهها و برنامههای آموزشی در مدارس به کودکان آموزش داده میشوند؛ اما مهارتهایی وجود دارند که کودکان در مدرسه یاد نمیگیرند. مهارتهایی مانند مسئولیتپذیری و سرمایهگذاری مالی، تفکر منطقی و تفکر انتقادی، حفظ اطلاعات و تحلیل آنها از جمله مهارتهای ضروری هستند که در زندگی آینده فرزندان ما تأثیر عمیقی خواهند داشت.
مهارت فکر کردن
تقریباً همیشه در مدارس معلمها انتظار دارند تا دانشآموزان به طور خودکار بدانند، چطور چیزهای جدید را درک کرده و مطالب را یاد بگیرند. در مدارس دروس مشخصی وجود دارد که دانشآموزان باید یاد بگیرند؛ بنابراین شروع به حفظ کردن دادههای مختلف میکنند. در صورتی که حفظ کردن لغتها و فرمولها بهتنهایی معنیدار نیست، بلکه باید در ادغام با درک مفاهیم و راهحلها صورت بگیرد. حتی در درسهایی مانند ریاضی، دانشآموزان تعدادی فرمول را به خاطر میسپارند و موقع امتحان اعداد را در آنها جاگذاری میکنند تا به جواب نهایی برسند و نمره درس را بگیرند. اما کمتر دانشآموزی میداند هر فرمول دقیقاً چه مسئلهای را حل میکند و در دنیای واقعی با کمک آن چه سناریوهایی قابل حل هستند.
برای اینکه هرکدام از دانشآموزان بتوانند در زندگی واقعی خود موفق باشند باید فکر کردن را یاد بگیرند. آنها باید بتوانند در دنیای واقعی تصمیمات جدی بگیرند که عواقب جدی برای آنها در پی دارد. آنها باید بتوانند در هر موقعیت شرایط را تحلیل کنند و با توجه به آن بهترین راهحل را انتخاب کنند. اما شاید مهمترین مسئله در مورد فکر کردن یادگیری تفکر انتقادی است. هیچ کودکی تفکر انتقادی را به صورت طبیعی یاد نمیگیرد. آموزش این تفکر به چیزی بیشتر از آموزشهای معمول مدارس نیاز دارد. افرادی که قادر به تفکر انتقادی هستند، سؤال میپرسند و برای رسیدن به جواب خود به جمعآوری اطلاعات میپردازند. سپس اطلاعات را دستهبندی میکنند و از استدلالهای منطقی کمک میگیرند تا به نتیجه قابل قبولی برسند. این افراد فقط در کلاس درس نمینشینند و به تمام حرفهای معلم خود چشم نمیگویند. در محل کار هم کارمندان بلهقربانگو نیستند. این افراد پرسشگرند و جامعه را تعالی میبخشند.
دانش درباره حقوق انسانی
دانشآموزان باید از حقوق خود بهعنوان شهروندان یک کشور و بالاتر از آن بهعنوان یک انسان آگاه باشند. شاید در برخی از کلاسهای مدرسه به طور کلی به حقوق شهروندی اشاره شود، اما چند درصد دانشآموزان میدانند در امور روزمره خود چه حقوقی دارند و چطور میتوانند از حق خود دفاع کنند؟
مهارت مذاکره و گفتوگو
مذاکره از آن چیزی که به نظر میرسد دشوارتر است. برای اینکه فردی بتواند در مذاکرات عملکرد خوبی داشته باشد، باید مجموعهای از مهارتها مانند شنیدن، برنامهریزی کردن، سازش کردن درست و بهاندازه، شناخت منافع مشترک و شناخت طرف مقابل از جمله مواردی هستند که باید در مذاکرات بدانیم. مهارت مذاکره بهویژه در مسائل شغلی اهمیت بسیار زیادی پیدا میکند. البته همیشه مسائل کاری نیستند که برای حل آنها به مذاکره نیاز داریم. گفتوگوی صحیح میتواند در روابط مختلف ما از جمله روابط دوستی و خانوادگی تأثیر مثبت بگذارد. کودکان ما باید از همان سنین پایین یاد بگیرند که در گفتوگو استدلال داشته باشند و در استدلال خود قانعکننده باشند. آنها همچنین باید یاد بگیرند چه زمانی صحبت کنند، چه زمانی گوش کنند و چه زمانی با دیگران همدلی کنند تا بتوانند از روابط خود لذت ببرند. حتی شاید بتوان گفت مهارت گفتوگو و مذاکره موردی است که ما بزرگترها هم باید در کنار فرزندان خود بر روی یادگیری و تقویت آن تمرکز کنیم.
مهارتهای اقتصادی
در دنیای امروز اگر مهارت اقتصادی نداشته باشید کلاهتان پس معرکه است. دانشآموزان باید از سنین کودکی با مفاهیم اقتصادی آشنا شوند تا بتوانند در بزرگسالی به موفقیتهای اقتصادی دست پیدا کنند. یکی از اولین مهارتهای اقتصادی که دانشآموزان در مدرسه نمیآموزند پسانداز کردن است. شما میتوانید به فرزند خود بیاموزید، چطور که هدف مالی برای خود در نظر بگیرد، پولهای خود را برای رسیدن به آن ذخیره کند و چیزی را که میخواهد برای خود بخرد. مهارت اقتصادی دیگر بودجهبندی است. بچهها باید بدانند منابع مالی آنها محدود است؛ پس باید بتوانند این منبع محدود را برای کارهای مختلف تقسیمبندی کنند. اوایل نوجوانی زمان مناسبی برای یادگیری این مهارت است. با این روش شما هم به فرزندان خود یک درس اقتصادی میدهید و هم به آنها نشان میدهید چرا ریاضیات پایه برای زندگی ضروری است.
در کنار این موارد مهارتهای دیگری مانند سرمایهگذاری به درد آیندهی فرزندان شما میخورد. آنها باید بدانند چطور دربارهی یک سرمایهگذاری تحقیق کنند و چطور متوجه شوند این سرمایهگذاری برای آنها سود خواهد داشت. همچنین میتوانید فعالیتهای مالی ساده مانند پرداخت قبضها و محاسبات مالی را با فرزندان خود متناسب با سنی که دارند، تمرین کنید. یکی از مواردی که میتوانید از کودکی به فرزند خود بیاموزید صرفهجویی است. به کودک خود نشان دهید که دور ریختن غذا، خرید چیزهایی که احتیاج ندارد و اتلاف انرژی چه تبعات منفی برای اقتصاد خانواده و جامعه دارد. در نهایت فرزندان شما باید بدانند چطور میتوانند از نظر اقتصادی به دیگران کمک کنند و این کار از نظر اجتماعی چه مزایایی دارد. پس شاید بد نباشد فرزندان خود را با فعالیتهای خیریهای و نحوهی انجام آنها آشنا کنید.
سلامت روان
والدین حتماً دوست دارند موفقیت فرزندان خود را ببینند؛ ولی بیشتر از آن دوست دارند که فرزندانی سالم و شاد داشته باشند. سلامتی فقط شامل جسم کودکان نمیشود. سلامت روان هم به اندازهی سلامت جسم اهمیت دارد. اعتماد به نفس یکی از مواردی است که معمولاً دست کم گرفته میشود. روشهایی که والدین، معلمان، مراقبین ابتدایی یا عزیزان یک کودک در دوران کودکی با او رفتار میکنند، نحوهی نگاه و ارزشگذاری او را در آینده شکل میدهد. اگر دانشآموزان باور نداشته باشند که شایسته و توانمند هستند، تمام آموزشهایی که در مدرسه میبینند بیفایده خواهد بود. برنامههای درسی واقعاً به کودکان نشان نمیدهد که چگونه خود را دوست داشته باشند؛ حتی گاهی برعکس عمل میکنند.
سیستم نمرات و برچسبهایی که در مدرسه به کودکان زده میشود، اعتماد به نفس آنها را نابود میکند. چیزی که مدارس در نظر نمیگیرند این است که وقتی اعتماد به نفس یک کودک از بین برود، حتی اگر در ریاضیات نابغه باشد، خیلی پیشرفت نخواهد کرد. چیز دیگری که کودکان در مدرسه یاد نمیگیرند، کنار آمدن با شکست است. شکست خوردن همیشه بد تلقی میشود؛ در حالی که زندگی پر از شکستهای مختلف است. کودکان در مدرسه تشویق میشوند که از شکست اجتناب کنند و در صورت شکست خوردن، تنبیه میشوند یا خود را تنبیه میکنند. شکست همیشه بد نیست و فقط نشان میدهد یک رویکرد کار نمیکند و باید رویکرد دیگری اتخاذ کنیم. پس مطمئن شوید فرزندتان از شکست نمیترسد. توانایی او برای مقابله با شکست تعیین میکند که تا چه اندازه در زندگی پیش خواهد رفت.
جمعبندی
مدارس اولین آموزشهای رسمی را به فرزندان ما ارائه میدهند. ما از مدارس انتظار داریم تا فرزندان ما را برای ورود که جامعه آماده کنند. اما حقیقت این است که در مدارس همه آن چیزی که فرزند ما برای داشتن زندگی سالم نیاز دارد به او نمیدهند. مهارتهایی مانند فکر کردن، مهارتهای اقتصادی، مهارت مذاکره و دانش درباره حقوق انسانی از جمله چیزهایی هستند که کودکان در مدرسه یاد نمیگیرند. پس اگر میخواهیم آینده فرزندان خود را تضمین کنیم به چیزی بیشتر از آموزشهای مدرسه نیاز داریم. باید خودمان دست به کار شویم و آموزشهایی که در مدرسه وجود ندارد را برای فرزندان خود ایجاد کنیم.